دستاشو مشت کرده بود...
پرسیدم توی مشتت چیه؟
گفت:خودت نگاه کن...
دستاشو گرفتم و آروم باز کردم...
توی دستاش چیزی نبود!
گفتم چیزی نیست که...
دستامو که توی دستاش بود فشار دادوگفت:
نبود ولی حالا هست.
دستام گرم شد...
اون لبخند زد...
.
.
(سایت هواداران محسن چاووشی حتما سری بزنند)
محسن چاووشی در کنار هواداران ( کلیک کنید )
(به وبلاگ سخن دوست سری بزنید ، خوشحال میشم)